در روزگاری که جنبشها و رسانههای معاصر، مدام از «بازگشت به ریشه» حرف میزنند، ناخواسته شاهد شکلگیری هیبتی جدید از ناسیونالیسم زرتشتی هستیم؛ موجی که با ماژیک نوستالژی، گذشتهای مبهم و آمیخته به اسطوره را برای ایرانی امروز رنگآمیزی میکند تا از آن هویتی اصیل، کهن و ناب بسازد؛ اما حقیقت آنقدر دور است که پشت پرده این فضاسازی، جز پروژههای سیاسی و رسانهای چیزی دیده نمیشود.
افسانهی «دوران طلایی زرتشت و تمدن آریایی» نه یک روایت تاریخی واقعی، که نتیجه عملیات فکری-رسانهای غربیها و روشنفکران وابسته ایرانی است. استعمار قرن نوزدهم پس از آنکه همه راههای نفوذ در مسلمانان ایران را بسته دید، به پروژه ساخت «ملیت زرتشتی» پناه برد. سر جان ملکم و هنری راولینسون، بهترین مصداقهای این مهندسی تاریخی هستند؛ کتبی که بهموازات «تحریف اوستا»، آریاییها را پاک، الهی و یکتاپرست و مانع تمدن غرب نشان میدادند. بهزعم این تبلیغات، زرتشت نه فقط پیامآور یکتاپرستی که استاد اخلاق، عدالت و محور وحدت ایرانِ پیش از اسلام بود؛ اما اسناد باستانی و تحقیق واقعی نشان میدهد که آموزههای دوگانهانگاری خیر و شر، برتری نژادی و حتی رسمهایی عجیب (همچون ازدواج با محارم و قربانیهای خونین) واقعیت جامعه زرتشتی بوده است.
اما این جعل تاریخی چرا و از کجا آمد؟ استعمارگران به خوبی دریافته بودند که پویایی و انسجام تمدن اسلامی ایرانی، در باور الهی و وحدت دینی آن است؛ از همینرو، با تکیه بر زرتشتِ اسطورهای، میخواستند میان ایرانی و مسلمان دیوار بکشند و جامعه را از ریشه دینیاش قطع کنند. رسانههای عصر پهلوی، با حمایت غرب و شعار «بازگشت به عظمت»، جشنهای عظیم و کتابهای درسی را آکنده از تجلیل زرتشتی کردند. فردوسی را «مروج ناسیونالیسم»، کوروش را «نماد عدالت جهانی»، و زرتشت را «پیامبر برابری» جا زدند. نسل جدید، اسیر اسطورههایی شد که هیچ پیوندی با زندگی، اخلاق و هویت واقعی خودش نداشت.
واقعیت این است که ناسیونالیسم زرتشتی به جای وحدت، جامعه را دچار چالش و جدایی میکند؛ برتری نژادی و تخیّل پراکندهای در دل این ایدئولوژی، مرزهایی تازه در ذهن مردم میکشد و هویت ملی را از روح توحید و جمعگرایی تهی میسازد. رسانهها با دامن زدن به این موج، هویت اخلاقی و دینی را به یک اسطورهی بیجان، بدون پشتوانه تاریخی و امروزی بدل ساختهاند. نتیجه این روند، رشد تفرقه و افتادن جامعه در دامن خودبرتربینی موهوم است، نه عزت و پیشرفت.
در نهایت، هرچه بیشتر به تبلیغ ناسیونالیستی و باستانگرایی افراطی دامن بزنیم، بیشتر از ریشههای اصیل هویتمان، یعنی اسلام، دور میشویم. هویت واقعی ما نه در افسانههای تحریفشده از کوروش و زرتشت، بلکه در قرنها تلاش و مقاومت در برابر استعمار، مبارزه برای عدالت و زندگی در سایه اسلام نهفته است. زرتشت، این بت بازسازیشده برای نسل امروز، نهتنها راهگشا نیست، که مانع اصلی در شناخت حقیقی خویشتن و مسیر پیشرفت است.
› مهدی قیاسی کارگرمقدم