Search
Close this search box.
چگونه با افراد انجمنی گفتگو کنیم

چگونه با افراد انجمنی و طرفداران آن‌ها گفتگو کنیم

وقتی که شما با یک انجمنی روبه‌رو می‌شوید، از دو حالت خارج نیست. یا ضدّانقلاب بودن آن انجمنی برای شما رو شده یا پنهان است. این دو حالت را انتخاب کردم چون غالباً در این دو حالت مواضع‌شان فرق دارد. اگر بداند که شما او را می‌شناسید و ضدّانقلاب بودنش را می‌دانید، شمشیر را از رو می‌کشد و دیگر نیازی نیست که تقیه کند. چون چهره‌اش برای شما شناخته شده است، می‌نشیند و رک با شما بحث می‌کند. امّا اگر بداند که شما ضدّانقلاب بودنش را نمی‌دانید، در این صورت سعی می‌کند که تا آنجا که ممکن است، خود و انجمن را همراه انقلاب نشان دهد. وقتی با ایشان این مجموعه سؤالات را مطرح کنید به‌خصوص زمانی که می‌خواهد اظهار همراهی کند، در این صورت دستش رو می‌شود و حدّاقل در پاسخ به این سؤالات یک شمه‌ای از مدل فکری آنان دستتان می‌آید. این یک کلّیتی است که عرض می‌کنم و گرنه قطعاً با توجّه به شرایط و افراد، تفاوت‌هایی هم خواهد داشت.

سؤال اوّل: برای شناخت یک گروه آیا سخن بزرگان آن گروه ملاک هست یا نه؟

باید اول از همه تکلیف این مسئله را روشن کنیم؟ زیرا در طول بحث وقتی به صحبت‌های آقای حلبی استناد می‌کنیم، می‌گویند نظر شخصی ایشان بوده و به انجمن ربطی ندارد و شما نمی‌توانید نظرات شخصی آقای حلبی را به انجمن نسبت بدهید. پس در ابتدا باید تکلیف این مسئله را روشن کنیم. لذا سؤال اوّل این است که برای شناخت یک گروه ملاک‌ها و معیارهای مختلفی وجود دارد، از جمله عملکرد، آثار، بیانیه‌ها. آیا سخن بزرگان آن گروه هم یکی از طرق شناخت آن گروه به حساب آمده و ملاک هست یا نه؟ دو حالت دارد، یا قبول می‌کند که سخن بزرگان ملاک است، پس شما می‌توانید در طول بحث به سخنان آقای حلبی و دیگر سران انجمن استناد کنید و بعداً او نمی‌تواند منکر شود. یا این که می‌گوید سخن بزرگان آن گروه ملاک نیست. اگر گفت ملاک نیست، این فردی که دارد با شما بحث می‌کند یا از بزرگان و سران انجمن است که می‌گویید اگر ملاک نیست پس چرا شما پذیرفتی که در مورد انجمن با شما مباحثه کنیم؟ یا یک عضو پیش پا افتاده است که در این صورت می‌گویید وقتی شما معتقدی که سخن بزرگان انجمن مالک نیست، پس شما که عضو رده چندم هستی، دیگر چه می‌گویی!؟ پس اظهارنظر شخصی می‌کنی و بحث من در مورد انجمن با شما بی‌فایده است. یا واقعاً به‌عنوان نماینده انجمن می‌خواهی با من بحث کنی و من سخن تو را به‌عنوان سخن یک انجمنی دانسته و به آن استناد می‌کنم و یا در آخر می‌خواهی بگویی که همه اینها نظرات شخصی بوده که قابل استفاده و استناد نباشد. پس اوّل تکلیفمان را برای استنادهای آینده با ایشان روشن می‌کنیم.

حدّاقل حسنش این است که مواضعش برای شما شناخته می‌شود و ما هم هدف اصلی‌مان همین بود. مثلا چند وقت پیش یک بنده خدایی در جلسه‌ای نشسته بود. هنگام بحث یک‌جوری از آقای حلبی یاد می‌کرد که بنده به ایشان گفتم: شما با انجمن ارتباطی دارید؟ گفت: نه ابداً! بعد دوباره که بحث ولایت فقیه می‌شد، می‌گفت: ولایت فقیه را خیلی از آقایان علما قبول نداشتند. یعنی مدل حرف‌ها همان است، ولی هر وقت از ایشان می‌پرسی، می‌گوید من انجمنی نیستم. مهم این است که حدّاقل با این سؤالات تفکراتش کمی شناخته می‌شود. ما در این سؤالات فرضمان بر این است که طرف مقابل انجمنی است و می‌خواهد از انجمن دفاع کند یا حدّاقل به‌عنوان کسی که معتقد است «من از بیرون دارم نگاه می‌کنم و شما در حقّ انجمن ظلم می‌کنید و من می‌خواهم دفاع کنم.» مثل برخی از مورّخان ما که معتقد هستند که ما در حقّ انجمن ظلم می‌کنیم و یک دفعه رگ غیرتشان می‌گیرد که بیایند از انجمن دفاع کنند. این پرسش‌ها در این مواقع هم کارایی دارد که مثلاً برویم از فلان مدافع انجمن بپرسیم که شما چه پاسخی برای این سؤالات دارید و این تناقضات را چگونه حل می‌کنید؟ خدا رحمت کند یکی از مورّخین را که نمی‌خواهم اسمش را بیاورم. چند سال پیش فوت کرد. قبل از رحلتش من با ایشان تلفنی در مورد انجمن صحبت کردم. صراحتاً این را به من گفت که «من به‌خاطر مرگ بر شاهی که سال ۵۷ در خیابان‌های تهران گفتم سرسوزنی پشیمان نیستم.» آدمی بود بسیار انقلابی و معتقد به دخالت دیانت در سیاست. ولی متأسفانه در موضوع انجمن نتوانسته بود قضیه را برای خود حل کند. بعد حدود سه‌ربع تلفنی بحث کردیم و آخرش رسیدیم به همان سخنرانی آقای حلبی که در سال ۵۶ در مورد حکومت اسلامی داشته. خیلی راحت گفت که من این را نشنیدم! این که معروف‌ترین این سخنرانی‌ها است. آخرش رسیدیم به اینجا و من دیگر نخواستم خیلی اذیّتشان کنم. می‌خواهم بگویم که این‌طور مباحث در مصادیق مختلف کاربرد دارد. یعنی افرادی که فکر می‌کنند که ما در مورد انجمن بد قضاوت می‌کنیم، خب این سؤالات را از آنان می‌پرسیم. آنان هم به‌عنوان مدافع انجمن دفاع کنند و جواب دهند.

سؤال دوم: هدف از تأسیس انجمن چه بوده است؟

در اساسنامه انجمن یکی از اهداف”اصلاح جهات مادی و معنوی جامعه”ذکر شده بود. اگر این بود، آیا بدون این که حکومت در دستت باشد می‌توانی جهات مادی و معنوی جامعه را اصلاح کنی یا نه؟ بر فرض که جهات معنوی را بتوانی که البته نمی‌توانی، بدون این که حکومت در دست شما باشد چگونه می‌خواهی جهات مادی را اصلاح کنی!؟ حالا اگر گفت که هدف مبارزه با بهائیت بود، در این جا باز دو حالت دارد. از او می‌پرسیم که مبارزه با بهائیت همه‌جانبه بود یا تک‌بعدی بود؟ اگر بگوید همه‌جانبه بود، می‌گوییم نشان دهید که مثال در بعد سیاسی چه مبارزهای با بهائیت کردید؟ در طول نخست‌وزیری سیزده‌ساله هویدا چند بار به شاه اعتراض کردید؟ چند بار به بهایی بودن مسئولین از وزیر آموزش‌وپرورش گرفته تا دیگر نهادها اعتراض کردید؟ برای مبارزه سیاسی با بهائیت چه اسنادی دارید؟ اگر تک‌بعدی بوده، پس ادّعا نکنید که ما چه‌ها کردیم و بهائیت را به خاک سیاه نشاندیم! مبارزه شما صرفاً یک مبارزه علمی بوده درحالی‌که نبض سیاسی و اقتصادی مملکت در دست آنان بود.

سؤال سوم: مرحوم آقای حلبی نهضت امام را قبول داشت یا نه؟

یا می‌گوید قبول داشت، در راستای این جواب می‌گوییم اگر قبول داشته برای این نهضت چه کار کرده است؟ یک سند به ما نشان دهید که آقای حلبی در طول نهضت قبل از پیروزی انقلاب، یک بیانیه را امضا کرده باشد، یا یک کمکی کرده باشد. یا می‌گوید قبول نداشت، پس می‌گوییم اگر قبول نداشت حداقل اشکالی که می‌توان به ایشان گرفت این است که پس چرا شیخ محمود حلبی می‌گوید: «این روش در مدت ۲۸ سال ادامه داشته تا پیدایش انقلاب مقدس اسلامی که به هدایت و رهبری حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی مدظله‌العالی به وجود آمد. انجمن حجتیه با تصمیم جازم قاطع پیروی از اهداف مقدسه حضرت معظم الیه را فریضه دانسته و می‌داند. شواهد عملی این مدعا را زیاده از حدّ و عدّ در دست دارد.» این اسناد و شواهد کجاست؟! پس چرا می‌گوید: «این داعی و انجمن حجتیّه به‌هیچ‌وجه با جریانات فعلی مملکتی که مولود افکار عالیه و اهداف مقدسه حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی مدظله‌العالی می‌باشد، کمترین اختلافی و کوچک‌ترین مخالفتی را نداشته و نداریم.»

موارد کلامی و اعتقادی هم که نشان می‌دهد قبول نداشته، مفصل است. ممکن است جواب سومی هم بدهند و بگویند تا ۱۷ شهریور بر اساس آن خاطره‌ای که از قول مهندس سجادی نقل شد، قبول نداشت و از ۱۷ شهریور به بعد به این نتیجه رسید که این انقلاب توسط توده‌ای‌ها اداره نمی‌شود و باید همکاری کرد. در این حالت باز سه سؤال داریم. اوّلین سؤال این که مگر در ۱۷ شهریور چه اتفاقی افتاده که آقای حلبی را به این نتیجه رسانده که نهضت در دست توده‌ای‌ها نیست؟ سؤال دوم شما مدّعی هستید که ما جشن نگرفتیم و با نهضت همکاری کردیم. اگر ایشان تا ۱۷ شهریور نهضت را قبول نداشته پس چرا در ماجرای جشن‌های نیمه شعبان که قبل از ۱۷ شهریور بود، همکاری کردید؟ شما که می‌گویید قبل از ۱۷ شهریور قبول نداشته‌اید پس چرا همکاری کردید؟! اگر بگوید که جشن گرفته‌ایم که واویلاست! و اگر بگوید که جشن نگرفتیم، می‌گوییم پس بیخود جشن نگرفتید و به نهضتی که قبول نداشتید و فکر می‌کردید که دست توده‌ای‌ها در آن است، کمک کردید. ممکن است بگوید نهضت امام را قبول نداشتیم، ولی چون مراجع دیگر گفتند جشن نگیرید ما جشن نگرفتیم. ما می‌گوییم مگر مراجع دیگر در موضوعات دیگر که این همه اتفاق در طول این نهضت پیش آمد، موضع نگرفتند و دستور ندادند!؟ چطور شما همین یک موضوع جشن نگرفتن را از مراجع تبعیّت کردید!؟ و جاهای دیگر این کار را نکردید!؟

سؤال چهارم: نگاه شما به بهائیّت چیست؟

بهائیّت را فقط یک گروه منحرف اعتقادی می‌دانید یا این که یک فرقه ضالّه سیاسی هم می‌دانید؟ اگر بگوید فقط یک گروه منحرف اعتقادی می‌دانیم، می‌گوییم که پس معلوم است بهائی را نشناخته‌اید. یک عمر دم از مبارزه علیه بهائی‌ها می‌زنید ولی هنوز نمی‌دانید که با کی طرف هستید!؟ اگر بگوید ما بهائیّت را یک فرقه سیاسی ساخته دست استعمار هم می‌دانیم، می‌گوییم با فرقه ضالّه سیاسی، باید مبارزه سیاسی هم کرد و صرف این که مناظره اعتقادی بگذارید کافی نیست و دوباره همان سؤال که در زمان شاه، شما چه مبارزه سیاسی با بهائیّت داشتید؟ و آن وقت است که می‌رسیم به بحث همه‌جانبه نبودن مبارزه انجمن با بهائیّت و این که چرا ساواک این همه به مبارزین پیشنهاد می‌داد که شما اگر واقعاً دلتان برای دین می‌سوزد بروید از طریق انجمن حجتیه با بهائی‌ها مبارزه کنید. انجمن چه گلی بر سر رژیم شاهنشاهی زده بود که ساواکی‌ها پیشنهاد همکاری با انجمن را می‌کردند!

سؤال پنجم: آیا در سیر تربیتی خود، تربیت سیاسی هم برای جوانان دارید یا خیر؟

این سؤال بیشتر درباره مباحث امروزشان مطرح می‌شود که بالاخره انجمن این همه مدرسه و این همه جلسات مخفی و علنی و این همه کتاب و فعالیّت فرهنگی که دارد و مدّعی هست که برای ظهور امام زمان (علیه‌السلام) جوانان متعهّد متخصّص تربیت می‌کند. آیا در سیر تربیتی انجمن، تربیت سیاسی هم برای جوانان وجود دارد یا نه؟ یا می‌گوید تربیت سیاسی نداریم که در این صورت می‌گوییم پس اصلاً معلوم می‌شود که اسلام را نشناخته‌اید. اسلام بدون سیاست می‌شود برداشت تک‌بعدی از اسلام! چگونه می‌شود که کسی بخواهد تربیت دینی بکند و بگوید که کاری با سیاست نداشته باش. اگر این‌طور است، پس نگویید که چرا به ما می‌گویند سکولار؟ پس نگویید که چرا به انجمن نسبت اعتقاد به جدایی دین از سیاست می‌دهند. اگر هم بخواهد مدّعی تربیت سیاسی بشود، از دو حال خارج نیست. یا این که می‌گوید تربیت سیاسی داریم و اعتراف می‌کند که تربیت سیاسی انجمن، مخالف با این نظام است. یا می‌گوید تربیت سیاسی داریم و تربیتمان در راستای اعتقاد به جمهوری اسلامی است. در اینجا می‌گوییم لطفاً به ما یکی دو مورد از این تربیت‌های سیاسی در راستای نظام جمهوری اسلامی را نشان بدهید. پس این همه خبر و خاطره و مطلبی که نشان‌دهنده عکس این قضیه است، چیست و اینها چگونه با هم قابل جمع است!؟ در دبیرستانتان سه جلسه ولایت فقیه توسط استاد در یک جلسه تدریس می‌شود، بدون این که حتی یکبار هم از امام خمینی (ره) نام برده شود. این است تربیت سیاسی موافق نظام!؟ و الی‌ماشاءالله مثال‌های دیگری که هست.

سؤال ششم: کدام را باور کنیم، اساسنامه یا بیانیه؟

انجمن در اساسنامه‌اش دارد که فعالیت ما تا زمان ظهور امام زمان (علیه‌السلام) ادامه خواهد داشت. یکی از سؤالات ما این است که اگر ولی‌فقیه دستور داد که باید تعطیل شود، شما چه می‌گویید؟ یکی از جاهایی که میزان اعتقادشان به ولی‌فقیه و فرقش با مرجع تقلید مشخص می‌شود، اینجاست. اگر چنین چیزی در اساسنامه دارید، پس سال ۶۲ که بیانیه دادید و اعلام تعطیلی کردید، چه بود؟ پس یا بی‌خیال اساسنامه شدید و ضدّ آن عمل کردید و یا این که وارد فعالیّت زیرزمینی و مخفی شدید.

برخی از سؤالات هم هست که نفس پرسیدنش از آنها باعث شناخت بیشتر شما از اعتقادات انجمن می‌شود. مثل این که عقیده سران انجمن درباره این موضوعات چیست، لطفا توضیح دهید؟

اعتقاد شما نسبت به تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت چیست؟

وظایف یک منتظر حقیقی را چه می‌دانید؟

بررسی کنید ببینید آیا از بین حرف‌های آنان چیزی بالاتر از تربیت نیرو برای امام زمان (علیه‌السلام) در می‌آید یا نه؟

من فکر می‌کنم که نهایت کاری که می‌گویند این است که تربیت کادر کنیم.

ولی سؤال بعدی این است که این تربیت کادری که کردید در کجا می‌خواهد استفاده بشود؟ اگر جمهوری اسلامی نبود، آقایان چطور می‌توانستند وزیر و وکیل شوند؟

نظرتان را در مورد ولی‌فقیه و محدوده اختیاراتش بیان کنید؟ این سؤال را حتماً با این نگاه بپرسید که نگوید که من ولایت فقیه را قبول دارم و بعد منظورش ولایت مرجع تقلید باشد. یکی از طرقی که معلوم می‌شود که منظورشان از ولایت فقیه چیست، بحث محدوده اختیارات است.

و در آخر هم این که نگاه شما در مورد وحدت اسلامی چیست؟

اگر این سؤالات را پاسخ بدهند، فکر می‌کنم بخش مهمّی از تفکراتشان را شما از نزدیک لمس می‌کنید. نمونه اینها را از طریق همین بحث‌هایی که با این‌ها در فضای مجازی داشتیم به دست آوردیم. این نوع سؤالات زیاد است.

 

امیرحسین کامل نواب – برگرفته از کتاب حقایقی پیرامون انجمن حجتیه 

لینک کوتاه این صفحه:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *