انسانیت چیست؟ در کجا باید به دنبال انسانیت بگردیم؟ این واژه لقلقهی زبان افراد زیادی در جامعهی ما است. افرادیکه میخواهند یک واژه عام را جایگزین دین و مذهب کنند و از تکالیف و سختیها بر اساس برداشت خودشان فرار کنند و وجدان خودشان را آرام کنند که دین ما انسانیت است.
حقیقت انسانیت
انسانیت در واقع همان وجدان و فطریات بشر است که گاهی در تکاپوی زندگی دنیوی غبار غفلت بر آن مینشیند و منفعتطلبی و راحتطلبیِ برخاسته از هوای نفس آدمی این وجدانیات و فطریات آدمی را میپوشاند. گاهی صاحبان قدرت و رسانه با استفاده از ابزارِ تبلیغات گسترده و مخلوط کردن حق و باطل و مغالطههای گوناگون واقعیت را وارونه جلوه میدهند و یک رذیلهی اخلاقی مانند همجنسبازی را که تهدید نسل، فساد اخلاقی، جنسی و جسمی در پی دارد را حق طبیعی خوانده و حمایت از این افراد را معیار انسانیت میخواند! از همین دست میتوان به مثالهای دیگری همچون توجیه ظلم ظالمان و عوض کردن جای جلاد و شهید اشاره کرد. لذا همواره مدعیانی که دین خود را انسانیت میخوانند به دلیل نداشتن معیار و سنجهی تشخیص، معمولا در غفلت و اشتباه میبینیم. معیار حقیقی انسانیت دین است که نبود آن موجب سوء استفاده جریانِ صاحب قدرت و رسانه میشود.
انسانیت در شبه معنویتهای نوپدید
معنویتهای نوپدید یا به اصطلاح معروف عرفانهای کاذب با ژست معنویت و سخنان عامه پسند به سراغ مردم میآیند. آنها با وعده رسیدن به آرامش مردم را جذب میکنند. اما آرامشی خیال محور و فرار از واقعیت نسخه این جریانهای نوظهور است. ظلمپذیری یا نادیده گرفتن ظلم را تئوریزه میکنند و به اسم معنویت به خوردِ مردم میدهند. اخبار گوش ندهید خبر بد یعنی انرژی منفی! انرژی منفی چیست؟ آیا فرار از واقعیت راهکارِ آرامش است؟ من اگر کتک خوردن کودکی مظلوم را در کنار یک خیابان ببینم باید سرِ خودم را برگردانم تا انرژی منفی جذب نکنم! کسی که با فرار از واقعیت میخواهد به آرامش برسد در واقع وجدان خود را گول میزند و به اصطلاح وجدانکُشی میکند. قانون جذب، یوگا و مدیتیشن و بسیاری از مدعیان معنویت در این دسته میگُنجند. وجدانهایی که در نهایت حامی ستمگران و ظالمان میشوند. بودایِ ساکت در برابر ظالم در واقع ظالم است، این حقیقتی است که ظلم پذیرانِ حامی این شبه معنویتها نمیتوانند از آن فرار کنند.
انسانیت در تصوف فرقهای
تصوف فرقهای که بدعتگزاران در دین مبین اسلام هستند خود را مروج عرفان شیعی میخوانند اما از عرفان سید علی قاضی و سید روح الله خمینی تا عرفان مورد ادعای تصوف فرقهای فرسنگها فاصله است. تصوف فرقهای در ایران قطب را تا حد امام معصوم و حتی بیش از ایشان بالا میبرند و بدعتهای زیادی در دین وارد میکنند و همواره برای رسیدن به قطبیّت جنگ قدرت داشتهاند و این دعواها برای رسیدن به قدرت همچنان ادامه دارد. این جریان هم بنا دارد انسان را به خلسه فردی ببرد و نسبت به جامعه بیتفاوت کند. همچنان که در آثار فرقه نعمت اللهی بارها تکرار شده است که از امور سیاسی و اجتماعی پرهیز کند و حتی سوال هم نکنید. اما این فقط آغاز انحراف است چرا که حاصل این نگاه به جایی رسیده که رسما از ظالمان و جلادان کودک کش حمایت کنند. همچنان که امثال وحید بهشتی و طیفی مصطفی آزمایش و … اِبایی از حمایتِ رژیم کودککشِ صهیونیستی ندارند و این جریان در فتنهها و آشوبها نقش فعالی داشتهاند.
اسماعیلیه و انسانیت
اسماعیلیه بنا داشت بوسیله مقابلهی با ظالمان خود را معرفی کند. زمانی در غارها مخفی میشد و با ترورهای مختلف رعب و وحشت ایجاد میکرد. اما این شریعتگریزانِ مروج تساهل و تسامح امروز در خدمت جلادانِ مستکبر هستند. اسماعیلیان دُروزی خود را تابع قدرتمندترین جریان در هر کشور میدانند و لذا دروزیان ساکن در اسرائیل با افتخار از رژیم صهیونیستی حمایت میکنند. اسماعیلیان آقاخانی هم امروز با وجود آقاخان چهارم (امام چهل و نهم آیین اسماعیلیه فاطمیه نذاریه قاسم شاهیه) بیشتر یک فرقه سیاسی و تابع غرب و اسرائیل است که بنا دارد با جذب نخبگان و تربیت آنان بر اساس فرهنگ و اهداف غرب خوش خدمتی کند و با کسب قدرت و ثروت، بقاء خود را تضمین نماید.
ناسیونالیسمهای مدعی انسانیت
هویت مردم ایران با ظلمستیزی و مقابله با ظالمان گره خورده است. مردمی که در طول تاریخ خود همواره حاملی مظلومان بودهاند. اما جریان ناسیونالیسم ایران با تناقضات گسترده در صدد تحریف و تغییر این هویت هستند. آنها هویتی برگرفته از افسانههای مستشرقان غربی و بر پایه غربپرستی را برای ایران مطلوب میدانند. ناسیونالیسمی که این روزها در جوامع فارس، عرب، کرد، ترک و … در حال ترویج و توسعه است، پیش از این در غرب دو جنگ جهانی و بدبختی به بار آورد. این تفکر را دیگر مناسب غرب ندیدند اما آن را به شرق صادر کردند تا جنگ، خون ریزی و تجزیه طلبی و غرب پرستی را برای مردم تئوریزه کرده و هویت اصیل و آمیخته با ادیان الهی را استحاله کنند.
متحجرانِ فراری از انسانیت
در ماهیت اسلام، ظلمستیزی، یاری مظلومان و مقابله با مستکبران فرض و واجب است و این مهم با تمام احکام و دستورات اسلامی در هم آمیختگی دارد. اسلام منظومهای فکری است و پذیرفتن بعضی از دستورات و نپذیرفتن بعضی از آنها را نهی کرده است. این منظومه فکری توسط جریانهای متحجر و متجدد همواره دستخوشِ تحریف است. استکبار و ظلم ستیزی و ولایتمداری که همیشه مورد تاکید دین مبین اسلام بوده است. پیامبر اکرم و ائمه معصومین (سلام الله علیهم) همواره با ظالمان و مستکبران در ستیز و حامی مظلومان بودهاند و همگی با فیض شهادت از دنیا رفتند. اما این سیرهی قطعی و دستورات مسلّم توسط جریان متحجر تحریف میشود و سرویسهای رسانهای دشمن به حمایت و تبلیغ جریانات متحجر پرداخته و این انحرافات را به بعنوان اسلام و شیعه معرفی میکند. شیعهای که در عصر غیبت به خواب رفته و مسلّمات دینی را تعطیل کرده است!
انسانیت در اسلام ناب
در مقابلِ جریانهای انحرافی و جریان متحجرِ درون دینی که با انحرافات خود در خدمت ظالمان و مستکبران هستند اسلام ناب که نمود حقیقی آن مکتب امام خمینی(ره) است با یاری مظلومان و تعطیل نکردن دستورات دین و اقامه دین امید مستضعفان عالم و خار چشم مستکبران شده است. آنچه در مکتب امام خمینی(ره) میبینیم عمل به منظومه فکری اسلام بوده و تبیین عملی اسلام ناب است. عمل به سیره معصومین (علیهم السلام) نمود عملیاش امروز ایستادن مقابل کودککشانِ صهیونیست، مستکبرانِ آمریکا و انگلیس و مقاومت و ایستادگی مقابل ظالمان و ولایتمداری است. انتظار حقیقی در عصر غیبت، ایستادن و زمینه سازی ظهور حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با تشکیل حکومت اسلامی است که از اهداف پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) بوده است. همچنین عمل به دستورات ولّی زمان برای مقابله با ظالمان و تبدیل شدن به امید مظلومان که در عصر غیبت ولی فقیه عهدهدار آن میباشد. انتظار فرج، ایستادن است. ایستادن، ولاتمداری و مقاومتی که به ایستادن و ولایتِ حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) وصل میشود و ساکتان در مقابل ظالمان در واقع حامی و پیاده نظامِ ظالمان هستند.
سید حسن نصرالله مظهر اسلام ناب در یاری مظلومان
شهید سید حسن نصرالله نمادِ اسلام ناب و مکتب امام خمینی (ره) شد. او با حمایت از جمهوری اسلامی ایران، ولایتمداری و تبعیت محض از ولی فقیه و یاری مظلومان و ایستادگی مقابل ستمگران، نمودِ عملیِ اسلام ناب را به نمایش گذاشت و بر قلوب وجدانهای بیدار رهبری کرد. اینکه اسلام ناب محبوب قلوبِ وجدانهای بیدار میشود بخاطر برخاسته شدنِ آن از عقل و فطرت است. عقل و فطرتی که اسلام متکفل معرفی آن است. اما مدعیان انسانیت با مفهومی عام در دنیای فریب و نیرنگِ رسانههای مستکبران قدم بر میدارند و راه را گم میکنند و در لشکر یزید قرار میگیرند. اما اسلام ناب، ولّی زمان یا نائبشان در عصر غیبت (ولی فقیه) این مسیر را در میان انبوه تهاجمات به درستی نشان داده و انسان را از رفتن به درّهی ضلالت و گمراهی نجات میدهند و مسیر انسانیت حقیقی را که برخاسته از فطریات، وجدان و عقل آدمی است را به درستی نشان میدهند. همچنان که شهید سید حسن نصرالله دست نوشتهای میفرماید: «برای خیر دنیا و آخرتتان به شما وصیت میکنم که ایمانتان به رهبری حضرت امام خامنهای (که سایهاش مستدام باد) قوی و محکم باشد.»
حجت الاسلام مهدی قیاسی کارگرمقدم