در کتاب مادیان هزاردادستان، نوشته فرخ مرد بهرامان، به دفعات مواردی از مشروعیت بردهداری در دین زرتشتی بیان شده است. این کتاب که در روزگار خسروپرویز نوشته شده است، اصل وجود بردگان در عصر ساسانی را تأیید میکند و احکام مربوط به آن را تبیین میکند. همچنین از خرید و فروش بردگان سخن میگوید. و میگوید که پدر حق دارد در شرایطی، فرزند خود را به عنوان برده قرار دهد. حتی آمده است که اگر کسی کنیز حاملهاش را بفروشد، آن فرزند نیز مِلک مالکِ جدید محسوب میشود. (فرخمرد بهرامان، مادیان هزارداستان، ترجمه سعید عریان، تهران، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1391. ص 69-363-364-387-357-)
در عصر ساسانیان، بردگان را میخریدند یا سپاهیانِ (دشمن) به اسارت گرفته شده و جزو دارایی به شمار می آمدند. میانگین قیمت هر برده برابر بهای یک زن بود. یعنی در زمان ساسانیان ارزش یک زن به اندازه یک برده بود. سروران (صاحبانِ بردگان) میتوانستند با بردگان همانند حیوانات بارکش رفتار کنند. بردگان بنا بر تواناییشان به انجام کارهای زراعی، ساختمان سازی و… گمارده میشدند. برخی از بردگان نیز دارای غل و زنجیر بودند که «تن» نامیده میشدند. مالکیت بندگان موروثی بود. یعنی فرزندان و بازماندگانِ میّت، بردگان را به ارث میبردند. فروش برده به غیر زرتشتیان اکیداً ممنوع و مکافات این جرم، داغ کردن هر دو سوی معامله بود. (پرودز اکتور شروو، پییربریان، منصور شکی، «طبقات اجتماعی در ایران باستان»، ترجمه منیژه اذکایی، نامه پارسی، سال هفتم، شماره 3، پاییز 1381.) دیاکونوف (ایرانشناس روس) هم در این زمینه مینویسد که در زمان ساسانیان و قبل از اینکه اسلام وارد ایران شود، برده داری وجود داشت و کاملاً مرسوم بود.
در شریعت زرتشتی نیز آمده بردهای که کار نکند، مانند گاوِ تنبل است. آنقدر باید او را کتک زد تا فرمانبرداری کند. اگر باز هم اطاعت نکرد، مرگ ارزان شده و میتوان او را به قتل رساند. (روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367، ص 45.)
در اوستا، یشت پنجم (آبان یشت) بند 33 الی 35 آمده است: «فریدون پسر آبتین از خاندان توانا در سرزمین چهارگوشه ورنا، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد… و از وی خواستار شد: ای اردویسور آناهیتا، ای نیک، ای تواناترین، مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر اژی دهاک سه پوزه ی سه کله ی شش چشم… پیروز شوم و هر دو همسرش سنگهوک و ارنوک را که برازنده نگاهداری خاندان و شایسته زایش و افزایش دودمان اند، از وی بربایم. اردویسور آناهیتا او را کامیابی بخشید.» (اوستا، گزارش دکتر ج. دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، چاپ شانزدهم 1391، ج 1 ص 301 – 304) بله ! فریدون می خواهد دو همسر اژی دهاک را بدزدد، و هدف وی از این آدم ربایی نیز مشخص است، نگه داری از خانمان و استفاده از وی در جهتِ تناسل و زایش فرزند! چه اینکه این دو زن، بهترین و زیباترین بدنها را دارند.( یشت ها، ترجمه ی ابراهیم پورداود، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول 1377، ج 1 ص 249 – 247) لیکن برخی توجیه گرانِ ناشی تلاش کرده اند تا چنین وانمود کنند که هدف فریدون از دزدیدن همسران اژی دهاک، نجات آن دو زن بود!!! ما نیز در پاسخ می گوییم که اگر هدف وی «نجات دادن» بود، پس چرا از واژه ی «دزدیدن و ربودن» استفاده کرد؟ و ثانیاً چرا فریدون می خواست از آنان بهره کشی جنسی و بدنی کند؟؟؟ جالب است که ایزد مقدس زرتشتی نیز بر این عمل فریدون، مهر تأیید زد و وی را کامیاب ساخت! در یشت پنجمِ اوستا، (آبان یشت) بند یکصد و چهارم آمده است که زرتشت با گفتار و پندار و کردار نیک اردویسور را می ستاید! و در دیگر بخش های یشتها، موارد زیادی را مشاهده می کنیم که اردویسور آناهییتا (ایزد آب) توسط اهورامزدا و زرتشت ستوده شده است.(اوستا، گزارش دکتر ج. دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، چاپ شانزدهم 1391، ج 1 ص 317 – 316) هم اکنون نیز زرتشتیان این ایزد را در نیایش های خود می ستایند. خرده اوستا (حاوی نمازهای زرتشتیان) مملوّ از ستایش اردوی سورا آناهیتا است. (خرده اوستا، با ترجمه و تفسیر موبد اردشیر آذرگشسب، چاپ سوم، تهران، بهمن 1354، ص 50 و 108) ایزدی که مجوّز آدم ربایی و تجاوز را صادر میکند.
علاوه بر فريدون، پسر او ايرج نيز بر اساس شاهنامه، كنيزی داشت كه با او همبستر شده و كنيز هم باردار شد. جالب اينكه ايرج جد اعلای زرتشت بود. ايرجی كه با كنيزش رابطه جنسی، و فريدون هم اين رفتار را زشت و مايه ننگ نمیدانست و فردوسی هم صريحاً به اين مسئله اشاره ميكند و هيچ اشارهای به زشتی اين رفتار در فرهنگ ايرانی نمیكند. در شاهنامه آمده است كه پس از مرگ ايرج، فريدون به حرمسرای او رفت و در ميان زنان و كنيزكان ايرج به جستجو پرداخت. ناگهان چشمش به كنيزكی افتاد كه ايرج بسيار او را دوست میداشت. فهميد كه اين كنيزك از ايرج باردار است. فريدون كه اين را فهميد، بسيار خوشحال شد: «بر آمد بَرين نيز يك چندگاه، شبستان ايرج نگه كرد شاه ؛ يكى خوب چهره پرستنده ديد، كجا نام او بود ماه آفريد ؛ كه ايرج برو مهر بسيار داشت، قضا را كنيزك ازو بار داشت ؛ پرى چهره را بچه بود در نهان، از آن شاد شد شهريار جهان؛ از آن خوب رخ شد دلش پر اميد، بكين پسر داد دل را نويد…»(حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، ص 44، بيت 1512-1516.) هرچند كه ايرج و فريدون از اجداد زرتشت بودند، ليكن چنين روشى همچنان تا عصر شاهان زرتشتى ادامه يافت.
- حجتالاسلام مهدی قیاسی کارگرمقدم