واژه «تصوف» بنا بر اظهر احتمالات از واژه «صوف» گرفته شده است و از لغات مستحدثه به معنی «پشمینه پوشی» به عنوان نمادی از زندگی سخت و دوری از تن پروری و لذت پرستی می باشد. یکی از مؤلفان «تاریخ تصوف در اسلام» پس از نقل اقوال و عقاید مسلمانان و بعضی از از مستشرقین درباره اصل و اشتقاق کلمه «صوفی» و «متصوف»، نتیجه گرفته است که نزدیک ترین قول ها به عقل و منطق و موازین لغت این است که (صوفی) کلمهای است عربی و مشتق از لغت «صوف»; یعنی پشم. وجه تسمیه زهّاد و مرتاضین قرون اول اسلام به «صوفی» آن است که لباس پشمینه خشنی می پوشیدند و نیز لغت «تصوف» مصدر باب تفعّل و معنای آن پشمینه پوشیدن است، همان طور که «تقمّص» به معنی پیراهن پوشیدن است. (قاسم غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ص ۴۵.)
تصوف را باید در میان تمام فرقهها، ملتها، مذهبها ، جستجو کرد و اعتقاد داشت که عواملی خارج از متن ادیان تحریف شده یا نشده در پیدایش و تشکیل عقاید و افکار صوفیه تاثیر داشتهاند، پس نباید بدون ارائه دلیلی بر تمام ادله ای که اقامه می شود خط بطلان کشید و با عصبیت عنوان کرد:«جستجو در یافتن ریشه تصوف در خارج از اسلام چنانچه برخی مستشرقین غربی و به تبع آنها مستشرقین شرقی پنداشته اند، امری عبث است» زیرا در تصوف کنونی میتوان سنتها و آدابی را یافت که نه تنها در اسلام جائی ندارد بلکه با بعضی از قوانین اسلامی هم مغایر است در حالی که همین مغایرتها در تصوف از ارکان به شمار میروند. مانند رسم تشرف به شکلی که لااقل صوفیان میدانند و مجلس نیاز با آن همه اختراعات بی ریشه و اساس مذهبی و یا قانون ابداعی عشریه که آن را در مقابل خمس قرار داده اند.
گروهی عقیده دارند که تصوف در نهاد خودجنبشی است دور از روح اسلام که از ایرانیان یا هندیان، از راه ایرانیان به مسلمانان رسیده و در حقیقت یک نوع واکنشی است که طرز تفکر آریائی در برابر دین اسلام از خود نشان داده است، یا عدهای که «رهبانیت مسیحی آغشته به اندیشههای نو افلاطونی و گنوسی و زروانی و هرمسی را سرچشمه جنبش تصوف میدانند و میگویند این افکار پیش از فتح مصر و شام در آن سامان منتشر بوده و به مسلمانان رسیده است »
مهمترین موضوعی که می بایست تاکنون مورد دقت نظر و توجه قرار می گرفته و به طور مستقل به آن پرداخته نشده است این است که جایگاه مذهب «تصوف»در آئین مقدس اسلام چیست؟
طرح این موضوع جنجال برانگیز در صورتی است که عده ای بدون توجه به چنین مهمی تصوف را همان اسلام می دانند، در صورتی که چنین نیست و مدعیان تا کنون برای ادعای خود دلیلی بر اساس ادله اسلامی ارائه نداده اند، به همین لحاظ طرح بی سابقه چنین موضوعی درباره پدیده تصوف که صوفیان صوفی و صوفیان فرقه ای آن را باطن اسلام می دانند و معتقدند همان حالات درونی رسول خدا –صلوات الله علیه و آله-بوده بسیار سنگین و گران است.
اگر بخواهیم با مثالی این موضوع را شرح و توضیح دهیم باید تصوف را به محیطی برای تعلیم و تربیت یا کشوری تشبیه کنیم که خلق با مرام و دین مختلف به زندگی و گذرانیدن عمر اشتغال دارند.تصوف با این تعریف به شخص صوفی ارتباط پیدا می کند ولی به دین صوفی شناخته نمی شود ،چنانکه بدیع الزمان فروزانفر می نویسد:«شیخ ما (فرید الدین عطار نیشابوری )خواه سنی و یا شیعی باشد در مسلک تصوف قدم می زده است.
از این جمله معلوم میشود تصوف پدیده ای است که به محیط رشد و پرورش آن ارتباط پیدا میکند و به همین اعتبار میتوانیم بگوییم تصوف چون یک حرکت اجتماعی میباشد هرگاه به سرزمین جغرافیایی وارد شود مذهب رسمی آن محیط بر او تاثیر گذاشته ،رفته رفته از تصوف مهاجر مسیحی یا یهودی،مجوسی یا آریایی ،تصوفی مسلمان فراهم می آوردو همانطور که نقد صوفی بر اساس تصوف می شود ،نقد تصوف نیز به مذهب آن صورت می گیرد ،در این صورت می توانیم نتیجه گیری کنیم مذهب صوفی نمی تواند گویای مذهب تصوف باشد و متقابلا صوفیی که در فرقه ای از مسلک تصوف وارد است،مذهب او نمی تواند مذهب تصوف باشد، زیرا درباره مذهب صوفیان بر این عقیده اند «حکم بر چنین کسان که محیط فکرشان تا بدین مایه از وسعت و نمود رسیده است به مذهب یا آیین خاصی در معاملات ظاهر نوعی از ظاهربینی و عدول از واقع و حقیقت فکری تواند بود»( شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار: ۶۰)
قابل ذکر است که تصوف به نوعی پلورالیسم و تکثرگرایی دینی دچار است و خود را فراتر از دین میخواند. همین مبانی ضعیف آن را به تناقضاتی دچار کرده است. همانطور که از طرفی ادعای تشیع میکند اما وقتی میخواهد با مبنای ضعیف خود شریعت را کنار بگذارد دچار تناقض آشکار با سیره اهل بیت علیهم الاسلام میشود و در نهایت قطب را جایگزین اهل بیت عصمت و طهارت میکند. لذا میبینیم در بدو تاسیس تصوف این گروه در شیعه تاسیس نشد و از گروههایی که بعدا بنام تصوف شیعی شکل گرفتند استقبال چندانی نشد.
گروه علمی نقد تصوف فرقهای موسسه فرق و ادیان حق پژوهی
