مؤلف کتاب تشویق الساکین، اصحاب صُفّه را اولین افراد دارای مسلک درویشی دانسته و نوشته: «اصحاب صُفّه که فرقه اول از درویشانند این مسلک داشتهاند؛ مثل سلمان و ابوذر و عمار و غیرهم.» حالآنکه جریان تلخ اقتصادی اصحاب صُفّه مورد تأیید رسول خدا نبوده و خود حضرت، با طرح عقد اُخوت سعی در از بین بردن فقرِ این جریان داشتند. فقر در بین اصحاب صُفِّه به خاطر هجرت آنها از مکه به مدینه بوده و جریانی برای تهذیب نفس و انتخاب فقر برای ریاضت نفسانی نبوده است.
تصوّف در قرن دوم به صورت رسمی توسط شخصی به نام «عثمان ابن شریک کوفی» معروف به «ابوهاشم صوفی» تأسیس شد. از امام صادق (علیه السلام) در مورد ابوهاشم کوفی صوفی پرسش شد. حضرت فرمودند: «همانا او (ابوهاشم)، انسانی است که جداً عقیده فاسدی دارد و اوست که از روی بدعت، مذهبی را بنا نهاد که تصوف نامیده شد و آن را محل فراری برای عقیده فاسد خود قرار داد.»
پس طبق روایت ذکر شده در زمان امام صادق (علیه السلام)، تصوف رسماً پا به عرصه وجود نهاده و اعلام تـأسیس رسمی آن، توسط ابوهاشم کوفی بود و اولین کسی که لفظ صوفی برای او استعمال شد، ابوهاشم کوفیِ صوفی میباشد. (برد الیقین (هفده رساله عرفانی)، به کوشش: محمود نجفی، آیت اشراق، اول، 1388 ش، ص312. شیخ حرعاملی، نقدی جامع بر تصوف، ترجمه الاثنی عشریه، مترجم عباس جلالی، قم، انصاریان، 1383 هـ.ش، چاپ اول، ص 50. کیوان قزوینی، عباسعلی، استوار راز دار، نشر راه نیکان، چاپ اول، 1387، ص62)
تصوف یک مذهب خاص و منظم و محدود نیست. بلکه یک طریقهی التقاطی است که از به هم آمیخن عقاید و افکار گوناگون به وجود آمده است. به همین جهت حد و حصاری ندارد و در طی قرون و اعصار با مقتضیات و شرایط و افکار هر دوره تغییر شکل میدهد. واژه «تصوف» که از «صوف» گرفته شده است و از لغات مستحدثه به معنی «پشمینه پوشی» به عنوان نمادی از زندگی سخت و دوری از تن پروری و لذت پرستی میباشد. وجه تسمیه زهّاد و مرتاضین قرون اول اسلام به «صوفی» آن است که لباس پشمینه خشنی میپوشیدند.
پس از ابوهاشم کوفی نخستین کسی که مسلک تصوف را بنا نهاد، طبقة نخست نمایندگان تصوف، یعنی همان سران صوفیه به شمار میروند که در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم میزیستند که طرز تفکر آنان زیر بنای اعتقادی تصوف اسلامی را ریخته است. همانطور که منابع صوفیه نشان میدهد، صوفیان اولیه نه تنها شیعه نبودهاند، بلکه در مقابل ائمه اطهار (علیهمالسلام) ایستادهاند و طریق اعتقادی و فقهی مخالفین ائمه را دنبال کردهاند.
بسیاری از مؤلفان صوفیه سعی دارند ثابت کنند که میان تصوف و تشیع اتصال وجود دارد و درباره مشایخ معروف تصوف و اتصال با امامان شیعه، مینویسند: کسانی چون «حسن بصری» با حضرت علی (علیهالسلام) و «ابراهیم بن ادهم» با امام زین العابدین (علیهالسلام)، «با یزید بسطامی» با امام صادق (علیهالسلام) «شقیق بلخی» با امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) «معروف کرخی»، سر سلسله بیشتر فرق صوفیه که با امام علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) ارتباط و اتصال داشته و حتی از شاگردان آنها محسوب شدهاند.
بنابر اظهارات مؤلفان صوفیه این مشایخ طریقت، تصوف را از امامان (علیهمالسلام) آموخته و حتی تصریح کردهاند که خرقه از دست آنها گرفتهاند! ادعای مؤلفان صوفیه کاملا واهی و بیاساس و کذب محض است، و مخالف روایات فراوانی است که از ائمه اطهار (علیهمالسلام) در مذمت و نکوهش صوفیه رسیده است.
مرحوم شیخ حرّ عاملی صاحب کتاب «وسائل الشیعه» کتابی به نام «الاثنی عشریه» در ردّ صوفیه نوشته و در آن صدها روایت در مذمت و انکار صوفیه نقل کرده است و در آن نوشته: تمام شیعیان، فرقههای صوفیه را انکار نمودهاند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کردهاند که از جمله کتاب شیخ مفید در ردّ بر اصحاب حلّاج است.
در اوایل حکومت بنی عباس جماعتی از تارکان دنیا و دورهگردان هندی و مانوی در عراق و سایر ممالک اسلامی پراکنده شدند و همانگونه که در قرن اول از رهبانان مسیحی سخن میرفت، در قرن دوم ذکر تارکان دنیا به میان آمد که نه مسلمان بودند و نه مسیحی، جاحظ آنان را «رهبان الزنادقه» مینامد. این روش سیاحان و دوره گردها و مرتاضان بودایی در صوفیان مسلمان تاثیر کرده است. با تصوفی که به خواست امویان فراهم آمده و به وسیله افراد خسته از جور خلفاء، با ادیان آریایی توام شده بود، با تاریخ اسلام همراه ساخته و موجب گردید جمعی از مستشرقین، دانشمندان ایرانی و عرب مانند ابوالاعلی عفیفی تصوف رائج بعد از قرن سوم هجری را معلول عوامل خارج از دین و شریعت بداند.
- حجت الاسلام مهدی قیاسی کارگرمقدم