مجتبی-تمسکی2

مغالطات پنهان درباره «دین و انسانیت» (قسمت دوم)

مجتبی تمسکی در گفتاری با عنوان «دینِ بی‌انسانیت، شوخی کودکانه‌ای است» مجموعه‌ای از ادعاهای پرشمار درباره نسبت دین و اخلاق مطرح کرده است. او می‌گوید: «کسی که رحم ندارد، ایمان ندارد» و بر این اساس نتیجه می‌گیرد که «نباید تدیّن را با ایمان اشتباه گرفت، چون بسیاری دین دارند اما ایمان ندارند». تمسکی معتقد است «تدیّن، انسان خوب را بهتر و انسان بد را بدتر می‌کند»، و برای نمونه گروه‌هایی چون داعش را مثال می‌زند که «با تکیه بر دین، بی‌رحم‌تر شدند». وی در ادامه می‌گوید: «نماز و روزه برای ساختن انسان نیامده‌اند، بلکه برای معراج انسان آمده‌اند» و تأکید می‌کند که «دنیا پر است از آدم‌های خوب بی‌نماز و آدم‌های بد نمازخوان». او نتیجه می‌گیرد که «عبادت، جایگزین آگاهی، تمرین و درمان روانی نمی‌شود»(۱)

این مجموعه گفتار، هرچند با نیت اخلاقی بیان شده، اما از حیث معرفتی و الهیاتی گرفتار چند مغالطه و خلط ساحت‌های مختلف دین، ایمان، اخلاق و روان‌شناسی است. از آن‌رو که گوینده در این حوزه تخصص کلامی ندارد، داوری درباره شخصیت او در اینجا موضوعیت ندارد؛ بلکه به روش «اُنظُر إلی ما قال» محتوای سخنان او مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

۱. مغالطه‌ها و خلط مباحث

الف) خلط مفهومی میان «تدیّن» و «ایمان»

ادعای تمسکی در تمایز میان تدیّن و ایمان ظاهراً درست آغاز می‌شود، اما به برداشت نادرست می‌انجامد. در کلام اسلامی، ایمان مرتبه‌ای قلبی و وجودی است که در سه ساحت تجلی دارد: معرفت قلبی، اقرار زبانی و عمل جوارحی «الإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَعَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»

بنابراین، ایمان و دین‌داری (تدیّن) از هم جدا نیستند؛ بلکه میان آن دو نسبت طولی برقرار است: ایمان، ریشه درونی است و تدیّن، میوه و نمود بیرونی آن. تفکیک این دو و تقابلشان با یکدیگر همان خطایی است که در اخلاق سکولار دیده می‌شود؛ گویی انسان می‌تواند بدون التزام به عبادت مؤمن باشد، یا بدون پیوند با خدا، اخلاقی باشد.

در منطق قرآن نیز، ایمان بدون عمل، ناقص و بی‌ثمر است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» (لقمان، ۸). یعنی ایمان حقیقی با عمل صالح همراه است؛ و عمل صالح نیز بدون ریشه در ایمان، پوسته‌ای توخالی است. پس تدیّن صادقانه، تجسم ایمان است، نه ضد آن.

 

ب) مغالطه «تعمیم جزء به کل» (نمونه داعش)

او گروهی منحرف چون داعش را نماد دین‌داری معرفی می‌کند. این مصداق آشکار «تعمیم ناروا» است؛ زیرا رفتار داعش نه محصول دین، بلکه نتیجه تحریف و سوءبرداشت از دین است. در اسلام، ملاک دین‌داری، تبعیت از عقل و وحی است، نه صرف انتساب ظاهری. امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره شعار خوارج فرمود: «کلمه حقٍّ یُراد بها باطل»؛ یعنی آنان سخن دینی می‌گویند اما هدفشان ناحق است. بنابراین، خطای داعش از دین نیست، بلکه از بریدن دین از عقل و عدالت است.

 

ج) مغالطه «تقلیل کارکرد دین به تجربه اخلاقی»

او می‌گوید: «نماز و روزه برای ساختن انسان نیامده‌اند، برای معراج آمده‌اند.» این سخن نادرست است؛ زیرا در منطق قرآن، عبادت نه فقط وسیله معراج، بلکه عامل «تزکیه نفس» است: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا» (شمس، ۹) و نیز «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ» (عنکبوت، ۴۵). بنابراین، عبادات هم سازنده اخلاق‌ است و هم تعالی‌بخش روح. تفکیک این دو، کارکرد تربیتی دین را نادیده می‌گیرد.

 

د) مغالطه «مثال ناقص» (سیب‌زمینی و تخم‌مرغ)

او می‌گوید: دین همانند آب جوش است که بسته به ذات انسان، اثر متفاوت دارد. این تشبیه از منظر معرفت‌شناسی نادرست است، زیرا دین «فاعل آگاه» است نه «عامل خنثی». آب جوش نسبت به ماده بی‌اختیار است، اما دین خطاب الهی است که عقل و اراده انسان را متوجه تغییر می‌کند. واکنش متفاوت انسان‌ها به دین ناشی از سوءاختیار است، نه از ذات دین.

 

هـ) مغالطه «اخلاق بدون مبنا»

تمسکی می‌گوید: «دنیا پر از انسان‌های خوب بی‌نماز است.» اما این گزاره بدون تعریف فلسفی از «خوبی» معنا ندارد. اخلاق در اندیشه اسلامی، بر پایه غایت‌مندی انسان و پیوند با خداوند معنا می‌یابد.خیر و فضیلت زمانی اصیل است که به قرب الهی بینجامد. اخلاق بدون خدا، حداکثر «نظم اجتماعی» است نه «فضیلت حقیقی». پس انسانیتِ بریده از دین، ریشه در خاک ندارد و در بزنگاه‌ها فرو می‌پاشد.

 

۲. تحلیل بر اساس مبانی کلام اسلامی

در مبانی اسلامی، دین مجموعه‌ای از «مدرَکات عقل نظری، اخلاق و عبادت» است. ایمان، نه صرف احساس، بلکه معرفت و التزام است. از این رو، دین نه رقیب انسانیت، بلکه بنیان آن است؛ زیرا تنها در پرتو توحید است که کرامت انسانی معنا می‌یابد: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (اسراء، ۷۰). هر گونه انسان‌دوستی که از مبنای الهی جدا شود، در نهایت به نسبی‌گرایی اخلاقی و ابزارشدن «انسان» در نظام سرمایه‌داری می‌انجامد.

به علاوه، آیه‌ای که تمسکی نقل می‌کند «وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» (اسراء،۸۲)، دلالت بر دوگانگی ذات دین ندارد، بلکه می‌گوید: قرآن برای اهل ایمان، رحمت است و برای ظالمان به‌سبب انکارشان، موجب حسرت. پس اثر متفاوت، از مخاطب است نه از متن وحی.

 

۳. جمع‌بندی

ادعای تمسکی درباره تفاوت میان تدیّن و ایمان، اگر به معنای تفکیک صوری از حقیقی باشد، بخشی از آن درست است: ممکن است کسی ظاهراً متدیّن باشد اما ایمان در قلبش نباشد. اما نتیجه‌ای که او از این مقدمه می‌گیرد ـ یعنی بی‌اعتباری تدیّن در ساخت انسانیت ـ با مبانی اسلامی ناسازگار است. در اندیشه اسلامی، ایمان و تدیّن دو روی یک حقیقت‌اند؛ یکی درونی، دیگری بیرونی. عبادت، هم سازنده انسان است و هم معراج‌دهنده او، زیرا عمل صالح، ظرف تجلی ایمان است.

در نهایت، مغز سخن اسلام آن است که «انسانیت حقیقی، در سایه ایمان و عمل صالح شکل می‌گیرد»؛ نه انسانیتِ بی‌دین که به اخلاق نسبی می‌انجامد، و نه دینِ بی‌اخلاق که به ریا و قساوت بدل می‌شود. توازن میان ایمان، عقل و عمل، همان راهی است که قرآن آن را «صراط مستقیم» می‌نامد: راه کسانی که هم دیندارند و هم انسان.

 

منبع:

(۱).https://ifilo.net/v/xuCOkHX

› حجت الاسلام دکتر احمد منصوری ماتک

لینک کوتاه این صفحه:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *