در نظام دینمدارِ و مردمسالاری دینی، مردم ولی نعمت مسئولان جامعه هستند. همچنین در جوامعی که متولیان آن، مدعی دموکراسی و لیبرالیسم هستند، دستکم ادعا این است که مردم در برخی امور همچون انتخابات آزاد هستند. در کشور ایرانِ بعد از انقلاب، با پدیده روشنفکرانی مواجه هستیم که در آثار و سخنرانیهای خود اظهار داشتهاند که دغدغهشان همواره کاستن از درد و رنجهای مردم و امیدواری به مردم بوده است؛ در این میان اشخاصی به سردمداری این جریان شناخته میشوند که حقیقت روشنفکری را تقریرحقیقت (درمیان گذاشتن حقیقت کشفشده با همنوعان) و تقلیل مرارت (کاهش درد و رنجهای مردم) میدانند و در مقاله خود این دو وظیفه را برای روشنفکر برشمردهاند[1].
روشنفکر از منظر این اشخاص، کسی است که از آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری در راهِ حل مسائل و مشکلات مردم استفاده کند و دلسوز مسائل فرهنگی مردم باشد. با چنین تعریفی اصولا توقع از این قشر روشنفکر این است که از مردم ناامید نیستند، به شعور مردم توهین نمیکنند، بلکه توهین به مردم را قابل چشم پوشی ندانسته و به نقد و اعتراض به توهین کنندگان میپردازند.
حال اینکه چه نقدهایی به این تعریف روشنفکری وارد شده[2]، در این یادداشت به دنبال آن نیستیم، بلکه با کاوشی اندک در منابع و برخی مستندات در صدد تقریر چالشها و تناقضنماهایی هستیم که برای اقشار مختلف بهویژه جوانان و فرهیختگان نسبت به عیار روشنفکری برخی روشنفکران معاصر کشورمان مطرح است که؛
«روشنفکر بودن و مطرح بودن بهعنوان چهرههای منورالفکری در کشور، چگونه با رفتار و گفتار خلاف اخلاق و دیانت (که هم سبب توهین به شعور مردم بوده و هم عامل افزایش رنج و آلام مردم شده)، سازگاری دارد؟! »
و پرسشهاییکه در واقع این پرسشها بهنوعی میتواند فرضیات این نوشتار باشد که با شواهد و قرائن کافی قابلیت اثبات پیدا نماید. البته بهطور تفصیلی در جای خود قابل بررسی و پژوهش است که این امر را به خوانندگان فرهیخته موکول میکنیم. تنها در اینجا تلاش میشود با قرائن و شواهدی هرچند محدود به این فرضیات پرداخته شود:
- آیا در این گفتمان روشنفکری، میتوان نسبت به وحی، انبیاء، قرآن و روایات نبوی و ولوی تردید کرد و در عین حال به آن استناد کرد؟
کسی که انبیاء را تشبیه به کلاهبرداران حرفهای کرده و در طرح پرسشهای (شبهات) دهگانه[3]، صداقت انبیاء را زیر سؤال برده و میگوید: نگویید انبیاء صادق و درست کار بودند؛ چرا که یک کلاهبردار حرفهای کسی است که با امانتداریهای مکرر اعتماد مردم را جلب میکند و بعد یکباره کلاهبرداری بزرگ میکند، بهگمان ایشان ممکن است انبیاء سالها در میان مردم به نیکی زندگی کرده و اعتماد آنها را جلب نموده و در نهایت بزرگترین دروغ تاریخ را بگویند که من فرستاده خدا هستم! و گشادترین کلاه را بر سر مردم در طول تاریخ قرار بدهند!
روشنفکری که به صراحت قرآن را ساخته پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دانسته و وجود دروسی مانند معارف اسلامی را در دبیرستانها و دانشگاههای کشور مورد ریشخند قرار داده[4] و این کتاب آسمانی اسلام که فرستاده از طرف پروردگار است را از شهادت یک انسان معمولی در دادگاه کمتر دانسته و قرآن را متناقض معرفی نموده و معتقد به ناسازگاری و تناقض درونی و بیرونی قرآن است.[5]
آیا شیوه رفتار و باورمندی این قشر روشنفکر درباره وحی الهی با روشنفکری که قرآن را در سازمان ملل روی دست میگیرد، یکسان است؟ «قُل هَل يَستَوِي الأَعمي وَ البَصِيرُ أَفَلا تَتَفَكَّرُونَ»؟
روشن فکری که روایات متواتری همچون غدیر را محتمل انگاشته و اعتقاد بر اساس گزارههای تاریخی را نامحتمل دانسته و تاریخ را نیز به چالش میکشد، با روشنفکر دینی که در سازمان ملل از منجی حقیقی ادیان سخن میگوید، یکسان است؟
روشنفکری که با چنین نگاهی به وحی، انبیاء، قرآن و روایات چه میشود که یکباره موضع دیگری میگیرد و میگوید:«ما در ادبیات دینیمون داریم که ملعون است کسی که داناتر از خودش را در کاری سراغ داشته باشد و بعد متصدی آن کار بشود»[6] امروز برای جوان فرهیخته این چالش ایجاد شده که آقای روشنفکر از کدامین ادبیات دینی سخن میگویید، دین اسلام؟ اسلامی که از صدر تا ذیل آن را در حالهای از ابهام دانستهاید؟ یا با نگاهی التقاطی آنجایی که با نفسانیات و گرایشهای حزبی و جناحی مطابقت دارد، به صورت گزینشی بهره میگیرید!
- آیا در این گفتمان روشنفکری، مفهوم «مردم» چیز دیگری است و به قشر خاصی تعلق گرفته؟
چگونه است افرادی با عنوان روشنفکر هنگامیکه مردم در انتخابات 1400 با حضور میلیونی رئیس جمهور مورد نظر خود را انتخاب میکنند، این انتخاب رسمی و قانونی را اسباب تأسف خوانده و مردم را تحقیر و سرزنش کرده و انتخاب مردم را به سخره میگیرند، اما و لابد حمایتشان در انتخابات همان سال از آقای همتی و قبل از آن از آقای روحانی و قبلتر از آقای میرحسین موسوی و احتمالا در انتخابات تیر1403 از اشخاص مورد نظر، همه مایه عزت و اسباب امیدآفرینی و همدردی با رنج و مصائب ملت ایران است!
البته، به عنوان کسی که نسخه امید میپیچید[7] و در عین حال نا امید از اصلاحپذیری حکومت هستید و مطلقا حکومت را اصلاحپذیر نمیدانید و در انتخابات آینده شرکت نمیکنید و یا مانند دماسنج هستید و به اقتضای شرایط عمل میکنید، مختارید.[8] اما لازم است بدانید ملت شریف ایران بهویژه جوانان امروز که آیندهسازان این مملکت هستند، منتظر امثال شما و شاخصهای دوگانه شما و مدعیان اصلاحطلبی نخواهند ماند و با مشارکت فعال در انتخابات و گزینش فرد شایسته برای ریاست جمهوری همت خواهند گماشت.
- آیا در این گفتمان روشنفکری، مفهوم رنج و آلامِ مردم واژگون شده و دوگانه است؟
روشنفکری که دغدغه تام و تمام خود را معطوف به رنج و آلام مردم کشور میداند و نسبت به ماجرای 1401 (هویتش بر کسی پوشیده نیست)، با عدهای معترض و جمعی فتنه انگیز و آشوبگر همدردی کرده و خطاب به آنها از واژه «ملت» بهره گرفته و آنان را «برحق» دانسته و با جزمیت و قاطعیت، حکومت ایران را مطلقا بر باطل میشمارد و اظهار میدارد:«من معتقدم ملت ایران در ماجرای 1401 پیروز میدان بود»، آیا میلیونها نفر که در رنج و مصائب سانحه بالگرد رئیس جمهور کشورشان و همراهان گرانقدر ایشان، عزادار و غمگین بوده و هستند و اینگونه باشکوه در تشییع این شهیدان والامقامِ عرصه خدمت به مردم شرکت نمودهاند، «ملت» نیستند و براساس مشرب و دغدغه مردم دوستی شما صلاحیت همدردی در غم و مصائب ندارند؟!
البته هرگز بدین معنا نیست که مردم توقع داشته باشند که روشنفکران درباره همه چیز اظهارنظر کنند و در عین حال بهگونهای اظهارنظر کنند که متناسب با خواست پارهای از جریانات سیاسی فرصتطلب باشد که در هر شرایطی در جهت بسط منافع خودشان حرکت میکنند! ما نیز این توقع را کودکانه میدانیم.[9]
- آیا در این گفتمان روشنفکری، مفهوم توهین تغییر کرده و نسبت به برخی اشخاص توهین جایز است و نسبت به برخی دیگر ممنوع؟
روشنفکری که با بدترین الفاظ ممکن از اندیشمند و مفسر بزرگی مثل علامه طباطبایی نام میبرد و چندین بار با رکیکترین الفاظ از آن بزرگمرد عقل، اخلاق و دیانت یاد میکند آن هم صرفاً به این دلیل که تفسیری از آیه ۲۰۰ سوره آل عمران [یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ] بیان کردهاند که خوشایند ایشان نیست و به زعم ایشان تفسیر دقیق و درستی نیست![10]
- آیا در این گفتمان اینگونه است که شخص ادعا میکند کنشگر سیاسی نیست و به هیچ حزب و جبههای وابستگی ندارد، یکجا وظیفه اخلاقیاش اقتضا میکند همه جوانب و اطراف مسأله مورد بررسی قرار گیرد و سپس اظهار نظر کند و در جایی دیگر به دور از تأمل و بررسی و به صورت یکجانبه گرایانه و عجولانه داوری سیاسی میکند؟[11]
جملات تأسفبار این روشنفکر خیلی چیزهای دیگر را برملا میکند از جمله اینکه معرفت اخلاقی باعث عمل اخلاقی نمیشود و روشنفکری ما دچار خلأ تهذیب نفس است. آقای ملکیان که خود در گفت و گویی اذعان میکند کنشگر سیاسی نیست امروز مورد خوبی برای نشانهشناسی و تحلیل جریان روشنفکری است.[12]
- آیا در این گفتمان، مفهوم دین و دیانت غیر از اسلام و مسلمانی است و تراز آن جابجا شده است؟
- آیا در این گفتمان، مفهوم عقل و خردورزی دگرگون شده و تعریف جدیدی در نظر گرفته شده؟
- آیا در این گفتمان، مفهوم روشنفکری با آنچه ظهور و بروز در رفتار و گفتار پیدا کرده، متفاوت است؟
و اما نکته پایانی ما، استناد به بخشی از پاسخ این روشنفکر به دکتر دهباشی است که میگوید:
«من عمری است منطق درس میدهم، با این راهها نمیتونید مرا به جایی بکشانید»[13].
گروه علمی نقد الحاد جدید؛ مؤسسه فرق و ادیان حقپژوهی
[1] https://www.aparat.com/v/gpkc0
[2] https://iict.ac.ir/1400/02/mmohammadrezae/
[3] https://iict.ac.ir/1400/02/mmohammadrezae/
[8]https://www.aparat.com/v/gpkc0
[9] https://www.zisaan.ir/0005mB