طریقت در تصوف اسلامی، راهی برای رسیدن بندگان به خدا و معرفت اوست. برای پیمودن این راه نظام نظری و عملی گستردهای بهعنوان طریقتها (فرقهها، سلسلههای) صوفیانه ایجاد شده است. در تصوف اسلامی، مفهوم طریقت در کنار دو مفهوم شریعت و حقیقت تبیین شده: شریعت بهعنوان ظاهر دین، حقیقت بهعنوان باطن دین و طریقت بهعنوان راهی معنوی که باید از ظاهر دین برای رسیدن به باطن آن از سوی سالک طی شود که تجسم خارجی آن طریقهها هستند. طریقت را دربرگیرنده اصول سلوک معنوی در اسلام و اصلیترین عامل حفظ و انتقال تعالیم صوفیه در جهان اسلام دانستهاند. برای طریقت منازلی ترسیم شده که سالک باید طی سفر معنوی خود در آنها اقامت کند. طریقت را عامل اصلی گسترش اسلام در برخی مناطق جهان میدانند. طریقت پیروانی از اهلسنت و از شیعه دارد.
رویارویی و تقابل سه مفهوم “شریعت، طریقت و حقیقت” و تاریخ شکلگیری آن بطور دقیق روشن نیست. اما شواهد نشان میدهد که این تعبیرات از اوایل قرن چهارم در نوشتههای صوفیه در برابر هم ظاهر شدند و تعبیر”حقایق الشرایع” در کتاب “ادب الملوک” دیده میشود که از آثار همین قرن است. چنین به نظر میرسد که ابتدا تقابل میان شریعت و طریقت بر زبان صوفیان رواج یافت و سپس مقولهای به نام حقیقت رویاروی آن دو مفهوم هویدا شد. ابن جوزی در قرن ششم بی آنکه گزارشی از سابقه بحث “شریعت، طریقت و حقیقت” ارائه کند، این تعابیر را مورد هجمه قرار داده و مینویسد: «نخستین کار این بود که صوفیان نامهایی وضع کردند و گفتند: حقیقت و شریعت و این زشت است چراکه شریعت چیزی است که خداوند آن را برای مصالح خلق وضع کرده؛ پس حقیقت دیگر چیست؟ جز از القاء شیاطین در نفوس؟» البته در قرون بعد کشمکش بر سر این مفاهیم بیشتر شده است.
تاریخچه مخالفت با شریعتگریزی صوفیان به قرن سوم هجری بر میگردد. بنابر گزارش ابوالحسن اشعری برخی از نساک معتقد بودند با عبادت به جایی میرسند که بعد از آن عبادتی برای خود لازم نمیبینند و آنچه برای دیگران از محرمات شرعی است از قبیل زنا و غیر آن برای آنها حلال می گردد.
در ابتدای کتاب کشف المحجوب، علی بن عثمان هجویری از آفت بزرگ زمانه خود مینالند و با ابراز تاسف شدید از شکلگیری و رواج شریعت ستیزی عدهای صوفی یاد میکند و مینویسد: «و خداوند ما را اندر زمانی پدیدار آورده است که اهل آن هوی را شریعت نام کردهاند و طلب جاه و ریاست و تکبر را عز و علم و ریای خلق را خشیت و نهان داشتن کینه را اندر دل حلم و مجادله را مناظره و محاربه و سفاهت را عزت و نفاق را زهد و تمنا را ارادت و هذیان طب را معرفت و حرکات دل و حدیث نفس را محبت و الحاد را فقر و جحود را صفوت و زندقه را فنا و ترک شریعت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را طریقت و آفت اهل زمانه را معاملت نام کردهاند تا ارباب معانی در میان ایشان مهجور گشتهاند».(هجویری علی بن عثمان، کشف المحجوب، مصحح محمود عابدی، تهران، سروش، 1390 ص ۱۲ و ۱۳). بنابر ادعای ابن حزم اندلسی نیز برخی صوفیان میگویند هر که خدا را شناخت هیچ یک از احکام شرعی مثل روزه و نماز و زکات و غیره و محرمات متوجه او نیست و حتی همسر دیگران نیز بر او مباح خواهد شد.(ابن حزم علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، تحقیق محمد ابراهیم نصر، بیروت، دارجیل، ۱۴۱۶، جلد ۵، ص ۹۷).
عین القضات همدانی نیز ضمن اشاره به این مطلب که برخی صوفیان نماز ظاهر را ترک کردهاند بر این عقیده است که بند شریعت پایبست برخی از سالکان طریقت نمیباشد و در دفاع از آنان مینویسد: «بسیار کم بود که هیچ عمل نکند از آنجا که به طریق است اما او یک نفَس خالی ننشیند از فکر و ذکر یوم التغابن… تورا نماز فرا کردن چه آورد و منصور را از نماز کردن چه واداشت، یحشر الناس علی نیاتهم، نه به عمل است که به دل است.» وی در تمهیدات میگوید حکم شریعت تا آنجاست که قالب بشریت برجای باشد و تکلیف بر قالب است و تا زمانی است که از خود بیرون نیامده باشی.( همدانی عین القضات، تمهیدات، تصحیح عسیران، تهران، منوچهری، 1389)
صوفیه معتقدند که در این مرحله شخص سالک به پروردگار خود رسیده و فانی در پروردگار شده و از مرتبه و مرحله بندگی بیرون آمده است و نیازی به اعمال یک بنده ندارد. در حالی که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون[ذاریات/ 56] یعنی ما جن و انس را خلقت نگردیم مگر برای پرستش و عبادت ما.»
مهمترین آیهای که صوفیه برای این فرار خود از شریعت، مطرح میکنند آیه «واعبد ربک حتی یأتیک الیقین.[حجر/ 99] پروردگار خود را عبادت کن تا زمانی که به یقین برسی.» و صوفیه با تفسیر به رأی میگویند یقین منظور همین مرحله حقیقت است، در حالی که طبق نظر همه مفسران شیعه و بسیاری از مفسران سنی، منظور از یقین در این جا مرگ است، یعنی تا زمان مرگت، پروردگارت را عبادت کن.
در اسلام هرچه مقام معنوی شخص بالاتر رود وظیفه و اعمال او نیز سنگین تر میشود، و ما در جایی ندیده یا نشنیدهایم که شخص عارف نیازی به عبادت و بندگی خداوند ندارد، ضمن این که در هیچ جای زندگی ائمهاطهار(علیهم السلام) ما ترک عبادتی از آنها نمیبینیم و خود حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) که صوفیه این قدر به آن حضرت ابراز ارادت میکنند، در محراب مسجد و در حال ادای نماز واجب به شهادت رسیدند، حال باید از صوفیه پرسید که آیا آقا امیرالمومنین(علیه السلام) به این مقام حقیقت نرسیده بودند تا از نماز و عبادت بی نیاز شوند، در حالی که شبی هزار رکعت نماز میخواند، یا این که شما این طریقت و حقیقت را، راه فراری از شریعت برای خود قرار دادهاید تا دیگر مجبور به انجام آنها نباشید.؟
مهدی قیاسی کارگر مقدم