نئوداروینیسم و بحران هویت انسان معاصر

آیا به خود، باور داری؟

خانم مری میجلی[1] در کتابش با عنوان «Are You an Illusion؛ آیا شما یک توهم هستید» در صفحه 21 به نگره نئوداروینیسم و بحران هویت انسان معاصر پرداخته و بیان می‌کند که نگرش غالب با عناوین طبیعت‌گرایی‌علمی، مادی‌گرایی‌علمی یا علم‌گرایی، نه تنها مخالف رویکرد دینی و خداباوری بوده و هست، بلکه امروز برای کسی که در اروپاست و دین محوریت کمتری برای زندگی او دارد، سبب طرح چالش جدید اما نگران کننده‌تری علیه سرشت انسانی و درک وجدانی انسان‌ها شده است، این ادعا که علم نشان داده ارکان سرشت و وجدان انسانی ما مبنای زیست انسانی و اجتماعی ما هستند، بر مبنای علمِ معتبر نبوده و در واقع توهم هستند.

میجلی در این کتاب درخشان، نمونه‌هایی از ترکیب نگاه‌های نئوداروینیستی و فیزیکالیستی موجود را مثال می‌زند که نه تنها علیه دین و خداباوری که امروز علیه انسانیت و انسان گرایی موضع می‌گیرند. او در صفحه 21 این کتاب، ‌چنین بیان می‌کند که امروز مسئله اساسی و نگران‌کننده پیش روی انسان مدرن‌سکولار غربی این نیست که «آیا به خداوند باور داری؟» بلکه آن‌چه هشدار دهنده‌تر است، این است که پرسش به اینجا رسیده که «آیا به خود باور داری؟»

میجلی در سال 2014 کتاب «آیا شما یک توهم هستید؟» را به عنوان پاسخی به استدلال فرانسیس کریک در کتابش «فرضیه شگفت‌انگیز» مبنی بر اینکه احساس هویت شخصی و اراده آزاد فرد چیزی جز رفتار سلول‌های عصبی نیست، می‌نویسد. او به درک ذاتی این استدلال حمله می‌کند که همه چیز، از جمله احساس خود، را می‌توان از طریق ویژگی‌های فیزیکی آن درک کرد. در عوض، او استدلال می‌کند که سطوح مختلفی از تبیین وجود دارد که باید با استفاده از روش‌های مختلف مورد مطالعه قرار گیرند. این بدان معناست که افکار و خاطرات هم برای انسان و هم برای حیوانات جزء لاینفک واقعیت هستند و نیاز به مطالعه دارند.

 

تکامل به عنوان یک دین

میجلی در سال 2002 به مناسبت تجدید چاپ کتاب «تکامل به عنوان یک دین» گزارش داد که او هم این کتاب و هم کتاب بعدی «علم به عنوان رستگاری» را برای مقابله با  «گمان‌های شبه علمی » نوشته است. او معتقد است تکامل به عنوان یک دین با نظریه‌های زیست شناسان ‌تکاملی ، از جمله داوکینز ، سروکار داشت، در حالی که علم به عنوان رستگاری با نظریه‌های فیزیکدانان و محققان هوش مصنوعی سروکار داشت. میجلی می‌نویسد که او هنوز معتقد است که این نظریه ها، هیچ ارتباطی با هیچ نظریه معتبر تکامل ندارند و مشکلات اجتماعی و اخلاقی واقعی را که جهان با آن مواجه است، چه از طریق مهندسی ژنتیک و چه از طریق استفاده از ماشین ها حل نخواهد کرد. او نتیجه می‌گیرد: “این طرح ها هنوز به نظر من فقط فعالیت های جابجایی هستند که برای جلوگیری از مواجهه با مشکلات واقعی ما پیشنهاد شده اند. او در «اسطوره‌هایی که با آن زندگی می‌کنیم»، می‌نویسد: «در راستای این تلاش‌ها برای تبدیل علم به یک ایدئولوژی جامع، من به علم حمله نمی‌کنم، بلکه از آن در برابر برداشت‌های نادرست خطرناک دفاع می‌کنم.

مخالفت با تقلیل‌گرایی نئوداروینیستی

میجلی بر خلاف نئوداروینیست‌ها که از تقلیل‌گرایی بهره می‌برند، علیه تقلیل‌گرایی یا تلاش برای تحمیل هر رویکرد واحدی برای درک جهان استدلال می‌کرد. او پیشنهاد می‌کند که راه‌ها و پنجره‌های زیادی وجود دارد و ما به «پلورالیسم علمی» نیاز داریم و به جای تقلیل‌گرایی و اعتقاد به این که یک رویکرد همه چیز را حل می‌کند، لازم است اشکال و منابع مستقل زیادی از دانش را به به رسمیت بشناسیم.

 

نارضایتی گسترده از داوکینیست

در سال 1978، جی‌ال مکی در مقاله‌ای با عنوان «قانون جنگل: جایگزین‌های اخلاقی و اصول تکامل»، کتاب «ژن خودخواه» داوکینز را ستایش کرد و در مورد چگونگی اعمال ایده‌های آن در فلسفه اخلاق بحث کرد. میجلی در سال 1979 با «جنگل ژن» پاسخ وی را داد و استدلال کرد که ژن خودخواه به جای تکامل، درباره خودگرایی روانی است.

نارضایتی گسترده‌ای از ارتدوکس نئوداروینیست یا به تعبیر دیگر «داوکینیست » وجود دارد که ادعای چیزی را دارد که خود داروین آن را انکار می‌کند؛ یعنی اینکه انتخاب طبیعی تنها و انحصاری علت تکامل است و از این رو جهان را به معنای مهمی کاملا تصادفی می‌سازد. این خود ایمان عجیبی است که نباید به عنوان بخشی از علم تلقی شود.

میجلی در مصاحبه‌ای با ایندیپندنت در سپتامبر 2007، استدلال کرد که دیدگاه‌های داوکینز در مورد تکامل از نظر ایدئولوژیکی هدایت می‌شوند؛ ایدئولوژی که داوکینز می‌فروشد پرستش رقابت است. این یک برداشت تاچری از اقتصاد به سمت تکامل است. این یک ایده بی‌طرفانه نیست. این یک درام سیاسی است.

 

توجه به ادیان

وی به‌رغم تربیتش، مسیحیت را نپذیرفت، زیرا می‌گفت: نمی‌توانستم کاری کنم. سعی می‌کردم دعا کنم و به نظر نمی‌رسید که مرا به جایی برساند، بنابراین بعد از مدتی متوقف شدم. او همچنین استدلال می‌کند که ادیان جهان را نباید به سادگی نادیده گرفت:«به نظر می‌رسد که شرارت‌هایی که به دین هجوم آورده‌اند محدود به آن نیستند، بلکه مواردی هستند که می‌توانند با هر نهاد موفق انسانی همراه باشند.

انسان عامل شر

میجلی در کتاب «شرارت» استدلال می‌کند که ما به جای سرزنش خدا به خاطر شر، باید ظرفیت انسان برای شرارت را درک کنیم. میجلی استدلال می‌کند که شر از جنبه‌های طبیعت انسانی ناشی می‌شود، نه از یک نیروی خارجی. او همچنین استدلال می‌کند که شر فقدان خیر است، خیر به عنوان فضایل مثبتی مانند سخاوت، شجاعت و مهربانی توصیف می‌شود. بنابراین شر، نبود این خصوصیات است که منجر به خودخواهی، بزدلی و مانند آن می‌شود. بنابراین، او اگزیستانسیالیسم و ​​سایر مکاتب فکری را که «اراده عقلانی» را به عنوان یک عامل آزاد ترویج می‌کنند، مورد انتقاد قرار می دهد. او همچنین از تمایل به شیطان جلوه دادن کسانی که «شرور» تلقی می‌شوند، انتقاد می‌کند، زیرا آنها نپذیرفتند که برخی از فضایل را نیز نشان می‌دهند.[2]

گروه علمی نقد الحادجدید؛ مؤسسه فرق و ادیان حق‌پژوهی

 

[1]. خانم مری بئاتریس میجلی Mary Beatrice Midgley (متولد ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۹ – درگذشت ۱۰ اکتبر ۲۰۱۸) فیلسوف خداناباور بریتانیایی بود. او مدرس ارشد فلسفه در دانشگاه نیوکاسل بود و به سبب کارهایش در زمینهٔ علم، اخلاق و حقوق حیوانات شهرت داشت.

.[2] https://en.wikipedia.org/wiki/Mary_Midgley باتلخیص  و ترجمه آزاد