اول کلمه تشیع و تصوف از حیث لفظ و معنا هیچ سنخیتی باهم ندارند. تشیع از ماده شیعه به معنای اتباع، اعوان و انصار است و از شیاع به معنای انتشار و تقویت گرفته شده است و شیاع عبارت از چوبهای خرد و ریزی که با آتش شلعهور میشوند و چوبهای بزرگ را در آتش گرفتن کمک میکنند؛ و شیعه برکسی اطلاق میشود که انسان توسط او تقویت گردد، اما کلمه تصوف به هر معنایی که باشد -و صحیحترین قول که از ماده صوف به معنای پشم گرفته شده است- اصلا ارتباطی با معنای تشیع ندارد.
دوم استعمال هردو کلمه از نظر تاریخی است، کلمه تشیع و شیعه استعمالات متعددی در قرآن (سوره صافات، آیه 83؛ سوره قصص، آیه 15و سوره مریم، آیه 69) و احادیث داشته و در زمان پیامبر -صلی الله علیه و آله- توسط شخص آن حضرت بر پیروان حضرت علی -علیه السلام- اطلاق شده و به عنوان یک جریان فکری منسجم بعد از رحلت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وآله- ظهور و بروز کرده است، اما کلمه تصوف و صوفی نه در قرآن استعمال شده است و نه در صدر اسلام استعمال مثبتی داشته است.
سوم این که اساساً پیروان این دو فرقه تمایز و تغایر اعتقادی دارند؛ چون همه یا اکثر صوفیه از نظر کلامی و فقهی بر مسلک اهل سنت اند و ممکن است حتی بعضی از آنها در هیچ مذهبی نباشند، لکن مکتب تشیع، هم از نظر فقهی و هم از نظر کلامی و اعتقادی منسوب به امامان معصوم -علیهم السلام- است و هیچ نوع اشتراکی در اصول و فروع با تصوف ندارد.
جهت چهارم، مسئله ولایت است، در مسئله ولایت بین تصوف و تشیع تفاوت عمیقی وجود دارد و برای روشن شدن این تفاوت، توجه به اموری چند ضرورت دارد:
1.معنای لغوی ولایت: ولایت در لغت معانی متعددی دارد ،لکن جامع ترین معنا در مفردات ذکر شده است و آن این است: دو چیز یا بیشتر از آن طوری در کنار هم قرار بگیرند که چیز دیگری بین آنها فاصله نباشد. این معنا در تمام معانی دیگر ولایت و ولاء به نحوی وجود دارد.
2. در اصطلاح شیعه، از ولایت معانی مختلفی اراده می شود که نیازی به توضیح دارد، شهید مطهری در کتاب ولاء و ولایت اقسامی ذکر کرده که به طور خلاصه چنین است:
- ولاء منفی: وآن عبارت از ولایی است که ترک آن از مسلمین خواسته شده است.
- ولاء اثباتی: و آن بر دو قسم است: عام و خاص، ولاء اثباتی عام به ولایی گفته می شود که به همه افراد جامعه اسلامی تعلق میگیرد و اختصاص به فرد یا طبقه خاصی ندارد.
اما ولاء اثباتی خاص با تمام اقسامش اختصاص به پیامبر-صلی الله علیه و آله-و اهلبیت او دارد؛ این یعنی ولاءها برای پیامبر-صلی الله علیه وآله -و امامان معصوم-علیهم السلام- در دین مبین اسلام ثابت است و مسلمانان مکلف اندکه از حیث اعتقاد و عمل ملتزم به این ولایت آنها باشند و آنان عبارت اند از:
الف) ولاء محبت یا ولاء قرابت: مراد از این ولایت،دوستی و محبت اهل بیت رسول الله-صلی الله علیه وآله-است و آیه یمودت در قرآن کریم دلالت صریحی بر وجوب این محبت و دوستی دارد.
در این اقسام ولاء هیچ اختلافی در بین مسلمانان وجود ندارد، زمخشری در ذیل آیه مودت روایات متعددی را از پیامبراسلام -صلی الله علیه و آله- درباره وجوب دوستی و محبت اهلبیت ذکر کرده است.
ب) ولاء امامت: این ولایتی است که اگر از طرف خداوند به هرکسی داده شود، پیروی مردم از او در امور دینی واجب می گردد، به عقیده شیعه این ولایت بعد از پیامبر اسلام -صلی الله علیه و آله- به امامان معصوم دوازده گانه -علیهم السلام- اعطا شده است و حدیث ثقلین، آیه تطهیر و آیه ولایت و روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارند.
ج) ولاء زعامت: و آن عبارت از رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی است که به عقیده شیعه از طرف خداوند بعداز پیامبر اسلام-صلی الله علیه و آله-به ائمه معصومین-علیهم السلام-اعطا گردیده و با آیات متعددی چون آیه اطاعت و آیه ولایت بر مدعا استدلال شده است.
د) ولاء تصرف: این ولاء برخلاف ولایتهای سه گانهی فوق که تشریعی و قراردادی اند،ولاء تکوینی و بالاترین مرحله ولایت است.
در نظر شیعه بعد از رسول خدا -صلی الله علیه وآله- حامل این ولایت فقط نفس پاک انسان کامل است و انسان کامل نیست مگر حجت خدا و امام معصوم -علیه السلام- پس امام معصوم است که بر جهان و انسان نفوذ غیبی دارد و بر ارواح، نفوس، قلبها و اعمال ناظر است، اما این که آیا این ولایت اکتسابی است با خدادادی در اینجا مجالی برای بیان آن نیست.
پس در بین مسلمین عقیده به ولاء امامت، زعامت و تصرف اختصاص به تشیع دارد و سایر مسلمین اعتقادی به این ولایت ها برای ائمه ی طاهرین -علیهم السلام- ندارند، در تشیع این ولایتهای سه گانه ستون دین به شمار میآیند.
ولایت در اصطلاح صوفیه
ولایتی که در نزد صوفیه مطرح است، هم از نظر مفهومی و تقسیمات و هم از نظر صغروی و مصداقی با ولایت در اعتقاد شیعی تفاوت دارد، صوفیه تعریفهای مختلف و مخصوصی برای ولایت دارند، بعضی از صوفیه می گویند ولایت قیام عبد است به حق در مقام فنا از نفس خود و ولایت خاص را به سالکان واصلی که در حق فانی شده و به او بقا یافته اند اختصاص می دهند.
بعضی از صوفیه می گویند ولی کسی است که از حال خود فانی و در مشاهده حق باقی است و خود از نفس خود خبر ندارد، ملاصدرا درباره ولایت متصوفه می گوید: ولی کسی است که کامل و فانی و مضمحل در حق باشد. صوفیه ولایت را به ولایت عظمی یا لاهوتی، ولایت کبری جبروتی، ولایت وسطی یا ملکوتی و ولایت صغری یا ناسوتی تقسیم نموده و برای هرکدام مصداق مختص به آنها را قایل هستند، همچنین مراتب مختلفی را تحت عناوین خاصی برای ولی ساخته اندکه عبارت اند از: اقطاب، افراد، اوتاد، بدلا، نجبا و نقبا؛ و معتقدند که هرکدام از این عناوین شامل تعداد معین و مختلفی از اولیا میشود و فقط قطب یا غوث در هر زمان منحصر در یک نفر است.
بنابر این ولایت در نزد صوفیه، نه از نظر معنا و مفهوم و نه از حیث اقسام و نه از جهت مصادیق و تشکیلات و مراتب، منشأ شرعی و عقلی ندارد و تماما در امور ابداعی خودشان است، نیز صوفیه نسبت به ولایت تشریعی یا ساکت اند و هیچ رای و نظری ندارند و یا اکثرا آن را قبول ندارند.
- حجت الاسلام مهدی قیاسی کارگرمقدم